پيام
+
بسم الله الرحمن الرحيم ...فاميل نگهبان شيفت شب،خوشحال بود با خودش گفت ميرم از يک کنار همرو بيدار ميکنم ببينم خوشحال کيه اولين بسيجي که بيدار کرد بهش گفت تو خوشحابي!؟ خواب آلود گفت بله که خوشحالم با پاي خودم اومدم جبهه گفت پس برو تا صبح نگهباني بده اونم رفت نگهباني داد و تا صبح آقاي خوشحال خوابيد
رقيه کنيز بي بي زهرا
94/5/23
رقيه کنيز بي بي زهرا
بچه ها ميخواستن منتقل شن يه جاي ديگه ساکشونو بستن و گفتن اولين کسي که وارد شه يه جشن پتوي حسابي ميگيريم براش يک نفر وارد شد سلام بچه ها من خودشو معرفي نکرده بود که يک پتو دورش پيچيدن حالا نزن کي بزن خسته و بيحال هر کسي رفت کنجي نشست ولي اون از لاي پتو نه صحبتي و نه هيچ تلاشي براي بيرون اومدن نميکرد آخرش گفت بچه ها من فرمانده گردان هستم اومدم ببينم کم و کسري ندارين من که از خجالت سرمو کردم لاي پتو
رقيه کنيز بي بي زهرا
گفت چ،ابه نظرتون افضل ساعات کدوم ساعته هرکسي يک نظري يکي گفت وقت سحر...يکي گفت غروب جمعه دعاي سمات بلاخره هرکسي يک نظري داد بعد نيم سافت کارگرفتن مغز بچه ها گفت افضل ساعات ساعتيه که ساخت وطن باشه ولي دست ساعت هاي خارجي رو از پشت ببنده ( با کمي تغيير چون دقيق يادم نبود)
رقيه کنيز بي بي زهرا
همه بچه ها رو بيدار کرد که يالا پاشين ميخوام دعاي مخصوص شب بخونم بچه ها خسته نشستن که ميخواد چه دعايي بخونه همه که پاشدن گفت بسم الله الرحمن الرحيم بعدم رفت زير پتو دراز کشيد همه گفتن خوب بقيش گفت همينقدر بود بچ ها هم لجشون گرفت و يک جشن پتوي حسابي براش گرفتن